میگم: میشه ازت عکس بگیرم؟میگه: آره. گوشی دست من باشه یا تو؟میگم: با گوشی نه. با دوربین. و دوربین رو از توی کیف درمیارم.میگه: تو عکسْکاری؟!پ.ن: + نوشته شده در 19:1 به خطــ ِ دانایِ کل | بخوانید, ...ادامه مطلب
یک) پیام دادم و قبل از آنکه پیام را بخواند پاک کردم ولی از آنجایی که اینستا اغلب با حذف کننده پیام همراهی نمیکند، آن را نگه داشت تا طرف مقابل سین کند و جواب بدهد و بعد پیام را پاک کند و اینجوری آدمی را که من باشم، ضایع کند.دو) پیامکهایش را از توی آرشیو خارج کردم و نوشتم: ولی برایم سوال ماند که چطوری به وبلاگ من رسیدی. در جواب نوشت: شما؟ حتی یادم نیست علامت سوال را گذاشته بود یا نه بس که به سرعت همهی پیامها و ایمیلها و شمارهاش توی همه جا را پاک کردم.سه) رفتم کلی پول دادم و از یک سایت قدیمی اشتراک خریدم که بتوانم شعرهای قدیمیام را از آنجا پاک کنم. بعد که همهشان را دانه دانه حذف کردم و خواستم اکانتم را هم حذف کنم دیدم پیغام داده که اگر اکانت را پاک کنی شعرهات هم پاک میشوند...پ.ن: من دست تکان میدهم/ نقش تو را پاک میکنم/ خداحافظ..."نازنین نظام شهیدی" + نوشته شده در 15:31 به خطــ ِ دانایِ کل | بخوانید, ...ادامه مطلب
انگشت کوچک پای راستم انگار سوخته، میسوزد. انگشت کناریاش هم هرچند دقیقه یکبار خواب میرود. کِی فکرش را میکردم یک وقتی از این دوتا انگشت عاصی شوم، دوتا انگشت که خواب رفتگی را تسری میدهند به انگشتهای دیگر و بعد به تمام پا تا برسد به زانو. راه که میروم پاهام کوچک میشوند. به پایین پله ها که میرسم ندارمشان. نه انگشتها را نه پاها را. یک نصفه آدمم که آمده است پایین. یک نصفه آدمم که دارد تمام میشود.پ.ن: + نوشته شده در 11:57 به خطــ ِ دانایِ کل | بخوانید, ...ادامه مطلب
تابستان آمیخته به درد... به انتظار... به اندوه... تابستان آمیخته به نبودنت دارد هزارساله می شود. پ.ن: و شراب را به تلخ جانان بده..." امثال", ...ادامه مطلب
پیام داده بود که: تعطیلات خوش میگذره؟پیام داده بودم که: نه.پیام داده بود که: چه خوب!و خندیده بود...و خندیده بودم.پ.ن: تو خیلی دوری....خیلی دوری...خیلی دوری..."با صدای بمرانی", ...ادامه مطلب
داشتم خودم را با کدام محال... فریب می دادم؟!پ.ن: دلهامان خونین است..."با صدای نامجو", ...ادامه مطلب
من در یک خلاء بی پایان گیر کرده بودم و هیچجا نبودم... و هیچکس نبودم... من حتی سایه ای نداشتم در مقابلم.پ.ن: سَلامٌ للهواءِ و للهواءْ..."محمود درویش", ...ادامه مطلب
طی این یکی دو روز، ده دوازده تا از انواع مسکن خورده ام... دیگر دهانم را حس نمی کنم و دست و پاهام انقدر سنگین شده اند که دلم می خواهد می توانستم همه شان را بیاندازم دور... پ.ن: برو که هرکه نه یار من است بار من است..."سعدی", ...ادامه مطلب
کلاسهام را تعطیل کرده ام و گفته ام می روم سفر... کنج خانه افتاده ام و حتی رغبت نمی کنم به باز کردن لای کتابهام... احمقانه ترین کار دنیا منتظر ماندن است و از آن احمقانه تر امیدوار بودن. پ.ن: ای آورنده! ای آورانندگی! من را دیگر نیاوران..."براهنی", ...ادامه مطلب
مدرسه توی مدرسه تمام نمیشود. بچه ها حتی به خوابهایم هجوم میآورند. کابوس هایم دوبارگی شده اند. پ.ن:, ...ادامه مطلب
از نبودنت... از نبودنت... پ.ن:, ...ادامه مطلب
گریه از خواب دیدنت...گریه از خواب بی دیدنت... پ.ن:, ...ادامه مطلب
چشم هایم را می بندم و سعی میکنم صورتش را به یاد بیاورم. عطرش فضای سینه ام را پر می کند... پ.ن:, ...ادامه مطلب
بی تو چه ماند از آدمی جز تلی از اندوه... پ.ن:,شهریور ...ادامه مطلب
مرده بودم...در حجمی خاکستری... پ.ن:,شهریور ...ادامه مطلب