سایه ها ...

متن مرتبط با «2 تیر 95» در سایت سایه ها ... نوشته شده است

بیستم تیر سال یک

  • برای هزارمین روز متوالی تصمیم گرفتم صبح زود بیدار بشوم و بروم پارک پشت خانه قدری بدوم یا اقلا قدم بزنم. برای هزارمین روز متوالی نتوانستم. ملال، فروکاستن است. فروکاستن خویش از خویش.پ.ن: خویش: ضمیر مشترک برای اول شخص و دوم شخص و سوم شخص مفرد و جمع... "فرهنگ فارسی معین" + نوشته شده در   2:11  به خطــ ِ دانایِ کل  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • 29 دی 98

  •  تو به خوابم آمده بودی و از چشم های تو خون می آمد...پ.ن: , ...ادامه مطلب

  • هفتم بهمن آه.../ 2

  • مسخره است. سن من مسخره است. داشتن این سن مسخره است. آنقدر مسخره است که می توانم تمام طول سال جمله ام را تکرار کنم. مسخره است. مسخره است مسخره است. و تهوع آور است و خالی است. پ.ن:, ...ادامه مطلب

  • 12 خرداد 98

  • + چشمام ضعیف شدن.- حیف شد...شما چشمای قشنگی داشتی..پ.ن: ما را به آب دیده شب و روز ماجراست..."حافظ", ...ادامه مطلب

  • 26 خرداد 98

  • + تا حالا بهت دروغ گفتم؟!- نمی دونم.پ.ن: چه آفتی تو که کمتر غم تو هجران است..."خاقانی", ...ادامه مطلب

  • 20 تیر 98

  • صداهای دوست داشتنی توی سرم دارند کش می آیند و جز همهمه ای تهوع آور چیزی نمی شنوم...پ.ن: گفت خود دادی به ما دل حافظا..."حافظ", ...ادامه مطلب

  • 7 شهریور 98/ 2

  • پیام داده بود که: تعطیلات خوش میگذره؟پیام داده بودم که: نه.پیام داده بود که: چه خوب!و خندیده بود...و خندیده بودم.پ.ن: تو خیلی دوری....خیلی دوری...خیلی دوری..."با صدای بمرانی", ...ادامه مطلب

  • 12 شهریور 98

  • داشتم خودم را با کدام محال... فریب می دادم؟!پ.ن: دلهامان خونین است..."با صدای نامجو", ...ادامه مطلب

  • 22 شهریور 98

  • من در یک خلاء بی پایان گیر کرده بودم و هیچجا نبودم... و هیچکس نبودم... من حتی سایه ای نداشتم در مقابلم.پ.ن: سَلامٌ للهواءِ و للهواءْ..."محمود درویش", ...ادامه مطلب

  • 23 مهر 97

  • جایم همه جا خالی ست و هیچ جا نیستم... پ.ن: وحنینی إلیک یقتلنی..."محمود درویش", ...ادامه مطلب

  • 23 مهر 97/ 2

  • - روز خود را چگونه آغاز کردید؟ - با سرم! پ.ن: تبم گرفت و دلم خوش..."سعدی", ...ادامه مطلب

  • 20 بهمن 96

  • کم کم چیزها را آنطور به یاد می آوری که اندوهگین ترت کنند...  پ.ن:, ...ادامه مطلب

  • 20 اردی بهشت 97

  • او رفت و برای همیشه داشتنش را با خودش برد. پ.ن: دیگر تمام شد گلِ سرخم! تمام شد..."منزوی", ...ادامه مطلب

  • 2 شهریور 97

  • طی این یکی دو روز، ده دوازده تا از انواع مسکن خورده ام... دیگر دهانم را حس نمی کنم و دست و پاهام انقدر سنگین شده اند که دلم می خواهد می توانستم همه شان را بیاندازم دور... پ.ن: برو که هرکه نه یار من است بار من است..."سعدی", ...ادامه مطلب

  • 20 آذر 96

  • بدترین اتفاق محتمل برای یک ادم سرماخورده این است که پیش از بهبود دوباره سرما بخورد.  پ.ن:, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها